♦️در مورد طهارت چشم فرموده اند: هنگاميکه که به منزل يکديگر مي‌رويد، توجهي به اشياء و لوازم آن خانه نداشته باشيد شما چه کار داريد که در طاقچة اتاقشان چه نهاده اند و در اتاقشان چه گذاشته اند؟!

♦️يکي از اساتيد بزرگوار حوزة علميه، آقاي انصاري شيرازي هستند که از شاگردان مرحوم علامه طباطبائي مي‌باشند، ايشان بسيار مرد متواضع و افتاده اي هستند. يکي از حالات بسيار خوش ايشان اين است که از ابتدا تا انتهاي کلاس تدريس شان اصلاً سر را بلند نمي‌کنند تا ببينند چه کسي در کلاس حضور دارد و چه کسي حضور ندارد. خودم چند بار در مجلس درس ايشان شرکت کردم. هميشه برايم سؤال بود که چرا ايشان فقط کتاب خود را نگاه مي‌کنند و اصلاً نگاهي به شاگردانشان نمي‌کنند تا ببينند در پاي درسشان يک نفر نشسته، يا ده نفر نشسته و يا پانصد نفر نشسته است؟! روزي خودشان مي‌فرمودند که: «سرم را پائين مي‌اندازم تا اگر روزي شخصي به کلاسم آمد و آنرا نپسنديد، روز بعد به راحتي بتواند در کلاسم شرکت نکند و خجالت هم نکشد. زيرا اگر من صورت او را ديده و بدين ترتيب او را شناخته باشم، ممکن است از من خجالت بکشد.» بزرگاني چون جناب آقاي انصاري شيرازي در ساختن خود زحمت کشيده اند، آن وقت آقايي ديگر به خانه مردم مي‌رود و مي‌خواهد همه چيز را شناسائي کند تا ببيند چه خبر است. اين بسيار کار زشت و ناپسنديده اي است. ما چه حق داريم که وقتي به خانة دوستمان مي‌رويم تحقيق کنيم تا ببينيم مثلاً در کتابخانه اش چند تا کتاب وجود دارد؟! يا لابلاي دفترش چه نوشته شده است؟! به خصوص کسي که مشغول نوشتن چيزي است و داعي بر اين دارد که هنگام نوشتن کسي به دست او نگاه نکند. هرگز کسي که کنار او نشسته، حق نگاه کردن به دست و نوشتة او را ندارد که اگر نگاه کند طهارت چشمش را از بين برده است و اين چشم و صاحب چشم هرگز مؤدب نخواهد بود.

♦️بندة خدايي مي‌فرمود: روزي براي دوستي نامه مي‌نوشتم. آقايي کنار من نشسته بود و خيلي سعي مي‌کرد تا نوشته ام را ببيند. من نيز برگه را طوري نگه داشته بودم که ايشان نبيند اما با اين حال او دست بردار نبود. من هم نامه را رها کردم و در ادامة آن نوشتم: دوست عزيزم! الآن که در حال نوشتن هستم يک بي‌ادبي به دست من مي‌نگرد که از نوشتن باز ايستادم. در همين لحظه آن شخص ناراحت شد و با عصبانيت به من گفت: «من بي ادب هستم؟!» گفتم: همين که ديدي يعني بي ادبي. تو چه حق داري نوشتة مردم را نگاه کني. جناب ملا احمد نراقي قضية مذکور را در خزائن چنين حکايت نموده است:

♦️«فاضلي به يکي از دوستان صاحب راز خود نامه مي‌نوشت شخصي در پهلوي او نشسته بود به گوشة چشم نامة او را مي‌ديد، بر وي دشوار آمد بنوشت اگر نه در پهلوي من دزدي زن نمردي نشسته بود و نوشته مرا مي‌خواند همة اسرار خود را بنوشتم، آن شخص گفت: والله نامة تو را مطالعه نکردم و نخواندم. گفت: اي نادان پس اين را که مي‌گويي از کجا مي‌گويي».

♦️همينطور استماع تلفن ديگران نيز خلاف ادب است. پشت در مردم نشستن و آهسته به حرفشان گوش دادن خلاف طهارت است. طوري باشيم که هر که خواهد گو بيا و هر که خواهد گو برو! اين وقت است که حواس از هر چه که زائد بر فهم و ادراک است پاک مي‌شود.

♦️اگر کسي مي‌خواهد در سير علمي و عملي وارد شود بايد به دو مطلب دقت کافي داشته باشد 1-طهارت 2-ادب. انسان بايد بدين دو امرتوجه کامل داشته باشد تا چشم و گوش و همگي اعضاء و جوارح اومودب شده و در مسير تکامل قرار گيرند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت