تو آنقدر ضعیف هستی، که اگر مادر برایت دیر غذا بکشد، قهر می کنی، و آنقدر ناز پرورده ای، که اگر در غذایت پیاز و یا چربی باشد، آن را کنار می گذاری.
تو هنوز از میان سطل هایِ زباله، نان هایِ خشک را بیرون نکشیده ای، و با گربه ها در آخرِ شب، بر سر نانِ چربِ کبابی ها، درگیر نشده ای. تو هنوز پوستِ خیار و ته مانده یِ میوه ها را از رویِ زمین و کنارِ کوچه، آن هم با سرعت و دقت ، که کسی تو را نبیند، جمع نکرده ای. تو هنوز لباس پنبه دار نپوشیده ای، و هنوز وصله هایِ بزرگ را با دست هایِ کوچک و چادرِ کهنه ات پنهان نکرده ای، تو هنوز به خاطرِ دست هایِ کثیف و پایِ برهنه و کفش هایِ پاره، نگاهِ تحقیرآمیزی را بر خود نخریده ای؛ و این است که معنایِ غصه و رنج را نمی فهمی و بارِ مشکلات و مسئولیت ها را نمی شناسی، و تنهایی و بی کسی را درک نمی کنی؛ که لذّتِ اُنسِ حقّ و پناهِ حقّ و محبتِ حقّ را بفهمی و حتی با سختی ها راحت باشی و با رنج ها راحت و در توفان ها آرام.

?نامه های بلوغ ص77
#ع_ص

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت