قطره قطره ی وجودم را می نشانم بر درختی سترو

و بلند قامت که برای سپاس از وجودم رقص کنان هو هو

کنان مرا جذب تک تک وجودش می کند . می کشاند مرا

تا به انتهای خودو یگانگی مطلق ما………….

می نشانم یاخته هایم را به دامان لطیف غنچه ها

/ نیلوفران / شب بو ها…………..

انگاه که کودکان پر امید و بازیگوش را می نگرم می دوم

به سوی شان تا که سهمی داشته باشم در بزم شان.

و با شوری کودکانه با نغمه ای مرا می خوانند:

باز باران با ترانه با گهر های

فراوان می خورد بر بام خانه …………..

در ان سو همراهی می کنم پرندگانی که بال ها را گشوده

و در نسیم ناب زندگی اوج لذت رادر می یابند و تن بی انتهای

اسمان را لمس می کنند و هر چه بیش تر محو می شوند

وخود را در اسمان نمناک تطهیر می کنند.

و اگر قدری بیش تر با من هم قدم شوی مردمانی را

می بینی که برای لحظه ای هر چند کوتاه غم و اندوه

را به گوشه ای سپرده و از شور و شوقی که من

از این همه زیبایی دارم جرعه ای می نوشند.

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت