غریب قصه ها
غصه ات فراموشم شده …
فراموشیم دلیل گناه است
وگرنه چه دلیل دارد که فراموشت کنم …
نمیدانم چرا
سرم داد نمیزنی
نمیگویی
بیمعرفت !چرا فراموشم کرده ای
نمیدونم چرا
سیلی بر گونه های شرمگینم نمیزنی و بگویی
آدم عاقل …حواست کجاست …
چرا برای تنهاییت به من اخم نمیکنی
چرا ؟؟؟
میدانم
تو مرا با قلبم میخواهی
افسوس که من با زبان تو را میخواهم …
غرق در گناهانم
ولی میگوییم
اللهم عجل لولیک الفرج
چه رویی دارم من …
شانه به شانه گناه راه میروم
در حالی که امامم شانه به شانه ی
تنهایی راه میرود …
غصه ام را نخور
من از آنجا بدبختم که منتظر 313
نفر هستم
در حالی که خودم قدمی بر نمیدارم
که جز آن ها باشم …
من برای تو هیچ نکردم
ولی تو برای من همه کار کرده ای …
ببخشم که سر در لانه ی زنبور کرده ام ونیش گناهان را به لذت بی تو بودن ترجیح دادم …
ببخشم …

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت