برگی ار زندگی شهدا.... | ... |
محمد حسین اهل خوشحال ڪردن و سورپرایز کردن بود.????
نامزدے ما هم شیرینے خاصی داشتـــ.????
4 ماه دوستداشتنے!????
دائماً حسینآ سورپرایزم میکرد،مثلاً تماس مےگرفتم و با حالت دلتنگے میپرسیدم «آخر هفته تهران میآیی؟» میگفت «باید ببینم چه میشود!» چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در میآمد و حسینآقا پشت در ایستاده بود!????
یادم هست یڪبار دیگر میخواستم برای خرید به بیرون بروم پول نداشتم هرچه فکر کردم چه کنم، به نتیجهای نرسیدم! ????
خجالت میکشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. نشستم به مطالعه اما تمام فکرم به خرید بود. مشغول ورق زدن کتابم بودم که دیدم 30 هزار تومن پول لاے آن استـــــ!????????
از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشتهاند؟ گفتند نه! ????
مامان گفت «احتمالاً کار حسینآقاست!» خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره میرفت. میگفت «نمیدونم! من؟ من پول بگذارم؟»????
حتی این مدل کارها را برای خانوادهام هم انجام میداد عادتی که بعدها هم ترک نشد.????
شهید_مدافع_حرم_محمدحسین_حمزه????
سبڪ_زندگے_شهدا
[چهارشنبه 1395-06-24] [ 11:54:00 ب.ظ ] |
فرم در حال بارگذاری ...