اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 



 
  شیطان...... ...

وقتے در #گنــــــاه زندگے میکنے،
#شیطـــان کارے با تـــو ندارد.
امــا…
وقتے #تلاش میکنے تــا از #اسارتــــ #گنــــاه بیرون بیایے، #اذیتتـــ خواهد کرد.


#حاج_اسماعیل_دولابے

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

[چهارشنبه 1398-01-21] [ 09:49:00 ق.ظ ]  



  اندر حکایت بی بصیرت ها ...

⚜اندر حکایت بی بصیرت ها…

?گویند زیر پرچم حسین سیاست صلاح نیست
هیئت فقط سینه زنیست! سیاست چه صیغه ایست؟!

?گویند ای روضه خوان رجزی بخوان حیدری,
ما را چکار به شهدا و انقلاب و رهبری.

?گویند ما سگ زینبیم، مست ابوتراب!
مارا چکار به مبانی انقلاب.

?گویند ما گریه می کنیم برا غربت بقیع!
ما قمه زنیم ما را چکار به ولایت فقیه!

?غفلت موج می زند این رسم، رسم نوکریست؟
این حرف که حرف همان ابوموسی اشعریست.

?حساسیت به اوج خودش رسیده است,
دشمن برای ما نقشه کشیده است!.

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 09:47:00 ق.ظ ]  



  دلتنگم......... ...

دلتنگم…
این روزا بسیار دلتنگ مےشوم
ولے این حال خوشم را با دنیایے عوض نمےکنم

دلتنگم…
دلم تنگ شهیدانےست که مرا با تمام بدےهایم مےخواهند.

دلم تنگ شهیدانےست
که مرا با رسم خویش مےخواهند.

دلم تنگ همانان است
که با پای خود رفتند و با هزاران تابوت برگشتند.

1554842892k_pic_0c0e2456-9f5c-407a-b4c0-287f6d40dde9.jpg

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 09:45:00 ق.ظ ]  



  من فقط یک پارچه هام ...


یا فاطمــہ الـزهــــرا

❁من فقط یڪ پارچہ ام … 
❁گل ،گلــــــے …
❁خال،خالــــــے.. 
❁راہ راہ.. 
❁براق یا …سادہ…

✥از هر نوعے ڪہ باشم فقط جسمــــــــت را مے پوشانم…

✥ تو، براے نگــــــاهت هم چادر ✥خریدہ اے؟ 
✥صدایـــــت چہ؟ 
✥صدایت چادریست؟ 

♡دلــــــــــــــــ ــها♡، دلها گاهے اوقات پوشیہ مے خواهند ، براے او چہ میڪنے؟

⇜من بہ تنهایے حجاب نیستم، من فقط اسمم چـــــــــادر است …
◥براے فاطمے بودنت چہ میڪنے◣؟!؟

ألـلَّـھُــــــمَــ ؏َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـڪْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

[دوشنبه 1398-01-19] [ 12:11:00 ب.ظ ]  



  ما نسل آدم های بلا تکلیفیم ...


پدرم دلواپسِ آینده‌ی خواهرم است، اما حتی یک‌بار هم اتفاق نیفتاده که با هم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.

خواهرم نگران فشار خون پدرم است؛اما حتی یک بار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر کمی احساس آرامش کند.

مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش نمی‌برد. اما حتی یک‌بار هم نشده که با من در موردِ خوشبختی‌ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال‌ می‌کند؟

من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از خواب بیدار می‌شوم. اما حتی یک‌بار هم نشده که دستش را بگیرم، با او به سینما بروم، با هم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.

ما از نسلِ آدم‌های بلاتکلیف هستیم.
از یک‌طرف در خلوتِ خود، دلمان برای این و آن تنگ می‌شود،
از طرف دیگر، وقتی به هم می‌رسیم، لال‌مانی می‌گیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد احساس مان بگوئیم!
راستی چرا؟!!

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 12:11:00 ب.ظ ]