اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 



 
  بزرگ ترین معلم انسان ...

بزرگ ترین معلم انسان

1519123445445503111_135663.jpg

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

[پنجشنبه 1396-12-03] [ 08:45:00 ق.ظ ]  



  چگونه بودند که توفیق شهادت پیدا کردند؟ ...

???????????

#چگونه_بودندکه_توفیق_شهادت_یافتند؟

هوای امام رضـــا رو کرده بودم.
اصرار روی اصرار کہ ســـید بیا بریم مشهد پابوس امام رضا.
یہ نگـــاه بهم کرد و گفت؛
“خیلے دوست دارم بیام،
ولے همون سفر قبلے هم کہ قسمت شد خدارو شــــکر،
این بار قصد کردم برم کــــربلا زیارت امام حســـین …”
وقتے شهـــید شد هنوز یاد حرفش بودم
غصہ ام بود کہ نتونست بره کربلا ،
اما وقتے وصیت نامـــہ ش رو دیدم دلم آروم گرفت.
توی وصیت نامــــہ ش نوشتہ بود:
موفق نشدم قبر شش گــوشہ آقا را زیارت کنم؛
اما توفیق نصیبم شد کہ خــــود آقا اباعبـــداللہ را زیارت کنم.

#شهید_سید_زین_العابدین_نبوی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 08:30:00 ق.ظ ]  



  کلید یادتونه.... ...

یادتونه کلید …

1518551795438720462_230723.jpg

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

[چهارشنبه 1396-12-02] [ 11:20:00 ق.ظ ]  



  به ایشان نگویید طلبه... ...

✍ یک عده یی از #طلبه ها خوششان نمی آید❗️
? یک عده اما، بدشان نمی آید …. بلکه متنفرند❗️

? حوصله طلبه جماعت را ندارند…
و اصلا جایی که طلبه باشد، نیستند….

? خوششان می آید او را به تمسخر بگیرند و او را جوک محافل خود کنند❗️

? او را جایی دیدند کلی حرف بارش می کنند و دست می اندازند و بی خیال هر چیزی، کیف می کنند از این کارشان❗️

? اولین چیز، همین فحش ها و ناسزا و بدگویی هایی ست که هست و مدام تکرار می کنند به این و آن….❗️

? کاری هم ندارند این #طلبه تاوان کدام گناهش را می دهد⁉️

?فقط این عده عقیده دارند مشکلات از اینان است و #طلبه بد است…طلبه فلان است…

?طلبه در فکر و احوال خودش هست…❗️
?طلبه به مردم نمی اندیشد…❗️

⛔️ دغدغه درد مردم را ندارد…❗️
⛔️ فقط دنبال خواسته هایش هست…و…❗️

? این عده، اگر طلبه رود بالای منبر، نشنیده، بلند می شوند و می گویند: این حرفها بدرد خودت می خورد….❗️

? گاهی هم سر ناآگاهی با آنکه بدشان می آید…او را بد نشان می دهند…❗️

? آن احترامی که باید به طلبه بگذارند، نمی گذارند….
اینها همه دلایل زیادی دارد اما?


✍ آن بزرگواری که به صرف همینجوری وارد حوزه می شود و هنوز به معنای #درست طلبه بودن و طلبگی پی نبرده….

? شوونات طلبگی را نمی شناسد… و به این چیزها، میل ندارد…

? حتی انجام واجبات و محرمات را بر خود واجب نمی داند.

? حتی بی خیال عالم، دنبال یکسری چیزهایی هست که بکار نیاید…(روزمرگی های بیهوده)

? نه بداند…نه بخواند… نه عمل کند…
? نه بتواند بر نفس حاکم شود و حکم خدا را بر حکمش بنشاند….

? و نه بداند این لباس چه جایگاهی دارد…حرمتی دارد
و نه اصلا انگار نه انگار

#مسئول است✅

? خیلی از #طلاب دارند تاوان کارهایی را می دهند که اصلا انجام نداده اند…خبر ندارند…⛔️

? دنیا برایشان زندان است…
دنبال معبود، شبها راه به آسمان می زنند…

کل کیف و حالشان همان رکعت وتر است…
سرگرم کتابهای مغنی و اصول و عقاید…
دلشان همینجاهاست…

نه فکر دنیا آنها را کوته فکر کرده…
نه خواستنی های دلشان، برایشان عسل نشسته….✅

آنها افتخارشان همین طلبگی ست و بس…?


? طلبگی حق الناس است…
بد به حال آنانی که این #لباس را ملعبه ی خواسته هایشان کرده اند…
فکر صندلی های خوب، آنها را گم کرده است…
طلبه بودن، یادشان رفته…

?آنها مسئولند در برابر رفتاری که منجر شده یک عده بد بگویند…بدشان بیاید و یک عده تاوان دهند…..

?به خیال همه، طلبه بودند اما طلبگی نکرده اند…
خواسته هایشان را فقط می خواستند…❗️

?مسئول اند در برابر : یک عده یی که بی گناه، گناهکار شناخته می شوند… ?⛔️ نه از ملت خورده اند و نه از دولت گرفته اند…⛔️?
#طلبه اند…طلبگی کرده اند…?


? سرانجام قصه ها، هیچ حقی، ناحق نمی شود….
این که واقعیت است…☢

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:19:00 ق.ظ ]  



  شهیدی که کارنامه دخترش را امضا کرد ...

‍ ? شهیدی ڪه ڪارنامه دخترش را امضا ڪرد ?


? زهرا صالحی دختر شهید بزرگوار سید مجتبی صالحی میگوید :
آخرین روزهای سال 62 بود ڪه خبر شهادت پدرم به ما رسید
مدتی بعد برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند :
والدین امضاء ڪنند
آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود به خواب رفتم
پدرم را در خواب دیدم ڪه مثل همیشه خندان و پر نشاط بود .❤️
بعد از ڪمی صحبت به من گفت :
زهرا ، آن ڪارنامه را بیاور تا امضاء ڪنم گفتم ڪدام کارنامه ؟ گفت :
همان ڪارنامه ای ڪه امروز در مدرسه به تو دادند . ڪارنامه را آوردم
فردا صبح ڪه برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود . اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می ڪردم ناگهان چشمم به آن ڪارنامه افتاد ، باورم نمی شد . اما حقیقت داشت .
در ستون ملاحظات ڪارنامه دست خط پدرم بود ڪه با رنگ قرمز نوشته بود
((این جانب نظارت دارم ، سید مجتبی صالحی)) …
امضاء ڪرده بود .


? در آرزوی شهادت ?

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:17:00 ق.ظ ]