اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 



 
  شهادت نوعی مدیریت است ...

?بسم رب الشهداء?

‌‌‌‌شهادت ، نوعی ‌مدیریت است.

آدمهای معمولی ،

خیلی هم که موفق باشند ،

زندگی خود را مدیریت می کنند !

اما شـــــهــــــــــــــــــــدا ،

مرگ خود را نیز ، مدیریت میکنند …

شــــــــــهــــــــــــــــــــادت یعنی

زندگی مان را کجا خرج کنیم

که زندگی دیگران معنی پیدا کند.

#شهید_بابک_نوری_هریس

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

[دوشنبه 1396-11-23] [ 08:14:00 ق.ظ ]  



  قهرمان زندگی من توئی .... ...

ای شهید
#الگوی من تویی
#قهرمان من تویی
نه مشتی ستاره ی حلبی که اوج افتخارشان زندگی با سگ و گربه و بی حیایی است…???

?? ❤"شهید ابراهیم هادی
جوونی که با لب تشنه تا آخرین نفس تو کانال کمیل موند و برای همیشه ستاره ی آونجا شد ؛
کسی که پوست و گوشتش بخشی از خاک کانال کمیل شد …

❤"حسین فهمیده “
13ساله ای که با نارنجک زیر تانک رفت و تیکه تیکه شد …

❤"حاج محمد ابراهیم همت “
سرش را خمپاره برد…

❤ علی،مهدی و حمید باکری ٬
3 برادری که جنازه هیچکدومشون برنگشت…

❤"مهدی و مجید زین الدین ”
دوتا برادر که تو یه زمان شهید شدند…

❤"حسن باقری “
کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت…

❤"مصطفی چمران “
دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا ؛
اومد لباس خاکی پوشید و توی جبهه دهلاویه شهید شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

[سه شنبه 1396-11-17] [ 11:35:00 ق.ظ ]  



  هجده ساله آنجا وهجده ساله اینجا.... ...

‍ ‍
آن‌جا هجده ساله ای؛
درد می‌کشد برای دین…
و این‌جا (بعضی) هجده ساله ها؛
خودشان درد اند برای دین…
آن‌جا هجده ساله‌ای؛
شبانه دفن می‌شود تا واژه‌ی حیا را معنا کند…
این‌جا (بعضی) هجده ساله ها؛
شبانه روز عریان می‌شوند تا خلق کنند واژه ی هرزگی را…
آنجا هجده ساله ای؛
سیلی می‌خورد برای امام زمانش…
این‌جا (بعضی) هجده ساله ها؛
خودشان سیلی میزنند به امام زمان‌شان….
چقدر تفاوت است؛
بین هجده ساله های آن‌جا و این‌جا…
#کنایه
#دختر_خیابان_انقلاب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:25:00 ق.ظ ]  



  توهم ارزانی ِقبل از انقلاب ...

? توهم بزرگِ ارزانی #قبل_انقلاب!

? نسل امروز با شنیدن نرخ کالاهای زمان #پهلوی حسرت ارزانی آن زمان را می‌خورند.

این در حالی است که مقایسه نسبی قیمت‌های آن زمان و اکنون گواه نادرستی ادعای ارزانی قبل از انقلاب است.

⭕️ سال 49 ، حقوق یک کارمند در ماه 200 تومان و حقوق یک معلم 500 تومان و قیمت یک خودروی پیکان 18000 تومان بود.

? اگر کارمندی قصد خرید پیکان داشت با پس‌انداز حقوق 90 ماه و یک معلم با پس‌انداز حقوق 36 ماه خود قادر به خرید پیکان بود.

✅ درحالی که امروز یک کارمند با حقوق حداقل 1.5 میلیون تومان می‌تواند با پرداخت 13.5 ماه حقوقش صاحب پراید شود .

? سال 50 ، دلار آزاد آمریکا 105 ریال فروخته می‌شد. یک کارمند با حقوق ماهیانه‌ 200 تومان می‌توانست با حقوقش تقریباً 20 دلار بخرد در حالی‌که امروزه حقوق 1.5 میلیون تومان در ماه یک کارمند معادل 400 دلار است.

? در سال 50 ، دستمزد روزانه‌ی یک کارگر در شهری مثل فردوس در خراسان جنوبی 25 تا 30 ریال بود یعنی یک کارگر اگر سه روز و نیم کار می‌کرد می‌توانست یک دلار بخرد در حالی که امروزه کارگری با مزد 35 تا 40 هزارتومان در روز با مزد روزانه‌اش قادر است 10 دلار خریداری کند.

◀️ در سال 54 ، یک حلب 4.5 کیلویی روغن نباتی 29 تومان قیمت داشت که معادل مزد 5 روز کارگری با حقوق روزانه 60 ریال بود اما امروزه همان روغن 23000 تومان فروخته می‌شود و یک کارگر با مزد کمتر از یک روز خود یک حلب روغن می‌خرد.

◀️ سال 54 ، مرغ منجمد کیلویی 105 ریال فروخته می‌شد. یعنی اگر یک کارگر تمام مزد روزانه‌اش راپرداخت می‌کرد نهایتاً 670 گرم مرغ خریداری می‌کرد در حالی‌که امروزه یک کارگر با مزد روزانه‌اش حداقل 5 کیلو مرغ می‌خرد.

◀️ در زمان پهلوی قیمت نان سنگک 5 ریال بود و کارگری که در روز 6 تومان مزد دریافت می‌کرد می‌توانست 12 نان سنگک بخرد ولی امروزه یک کارگر با مزد 35 هزارتومان قادر است 35 عدد نان سنگک بخرد.

? همین مشکلات اقتصادی هم که وجود داره به خاطر فعالیت های شاه دوستان بوده که سال ها مردم رو فریب دادن و رای هاشون رو گرفتن.

✅ وگرنه اگه مردم بیدار بشن و یاران ولایت رو انتخاب کنن، اقتصادمون خیلی بهتر از این هم خواهد شد…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:23:00 ق.ظ ]  



  ▪️▪️ناب ترین حلقه محاصره! ...

▪️▪️▪️ناب ترین حلقه محاصره!

?در کمال حیرت متوجه شدیم تنها دو نفر راه عراقی ها را آن همه مدت سدّ کرده بودند! داخل حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند.

خون خونمان را می خورد. باید برایشان کاری می کردیم. فضای ترس و استرس حاکم بود. هیچ کاری هم نمی شد برایشان کرد. هر لحظه که می گذشت حلقه ی محاصره ی میدان مطهری تنگ تر می شد. دیگر چیزی جز سربازهای عراقی نمی دیدیم.

?به اجبار برای کنترل موقعیت و کمک احتمالی، روی پشت بام یک ساختمان رفتیم تا به صحنه مشرف باشیم. دو نفر بودند، خدای من! باورش سخت بود! دو تا دختر! عراقی ها دیگر شلیک نمی کردند. خودشان را می خواستند، زنده!!!

?دشمن نزدیک میدان که رسید، فقط دو تا صدا آمد… تق… تق… لوله های تفنگ را گرفته بودند سمت همدیگر! و بعد… نه! بگذار از این جای قصه را من روایت کنم:

لوله ی تفنگشان را گرفتند رو به هر آنکه عامل استعمار و استثمار زن بود. گرفتند بر سر تمام کسانی که سالیان متمادی می کوشند، زن را تن جلوه دهند. حُرم گلوله هایشان بر سر مزدورانی نشست که هویّتت را به رسمیت نمی شناسند، بعد هم چه قدرتمندانه و ستودنی ماشه را کشیدند!

قهرمانان قصه ی آن روز خرمشهر، زنده اند! آری…آن ها دو دختر بودند! که میان حوض خالی میدان مطهری خرمشهر آرمیدند.

? دختر خیابان انقلاب! حالا وجدانم را قاضی می کنم! نمی دانم من مقصّرم که این حقایق ناب را دیر به گوشت رساندم؟! یا خودت که دنبال هویّت زنانه ات، زباله دان فمنیسم را سَرَک کشیدی و مست شدی؟!

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:21:00 ق.ظ ]