گوش کنید!
صداى گامهاى نازنینش مى آید…
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
ماه عشق بازى با معشوق را مى گویم؛ آااااى رمضان! بوى عِطرت این روزها از پسِ یک سال، دوباره عالم گیر شده!
حبیبم! کجا بودى در این یکسال؟! که دورى ات بر ما سخت گذشت.
بَه! که چه خوش الحان، این روزها نغمه گرى مى کنى؛
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
نازنینا! رمضانا!
هیچ کس نیست که درکوی توأش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی میآید
رمضانا! یکسال تمام؛
دیوانه وار بر در این خانه در زدم
در بسته بود، با دل دیوانه پر زدم!
عِطر پیراهن یوسف؛ کوچه هاى شهر غریبم را مست کرده و بندگان روسیاهى چون مرا به قلم عفو و وصال محبوب امیدوار ساخته… و چه خوش فرمود عارف این دِیر که؛
یار دارد سرِ صیدِ دلِ حافظ یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید……..