فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




 جستجو 



 
  ماجرای یک عذر خواهی ...

ماجرای یک عذرخواهی

گفتش: میشه صداش کنید. گفتم: این دیگه چی می‌خواد در خونه ما؟ بچم با حزب الهی‌ها سروکار نداره بچه ما که ژیگولیه. به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره. پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم؛ قبل از خداحافظی یه هدیه هم داد به پسر من و رفت! به پسرم گفتم: بابا ایشونو می‌شناختی؟ گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون می‌رفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم، ایشون ایستاد اومد پایین. بابا نیم ساعت از من داشت عذرخواهی می‌کرد! «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود». دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلاً نصف این‌ور رو نمی‌بینم. بعد از عذرخواهی گفت: «پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی.» با ترس‌ولرز دادم، الآن اومده بود در خونه، برام یه شلوار جین هدیه آورده.
شهید مدافع حریم اهل‌بیت (ع)، سعید سیاح طاهری

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

[یکشنبه 1397-11-28] [ 09:20:00 ق.ظ ]  



  وسوسه های شیطان ...

?وسوسه های شیطان در مورد نماز

حساب نماز از همه چیز جداست برای همین با وجودیکه کار نسبتا راحتی هست و ترکش هیچ لذتی نداره شیطان تلاش می کنه به هر طریق و با هر وسوسه ای جلو شما رو بگیره

بهانه های شیطانی

مثلا حالتونو می گیره حال نداشته باشید بگید الان حال نماز خوندن ندارم شما دستشو دیگه خوندی بهش بگو من باادبم در برابر معبودم. مگه آدم فقط وقتی حال داشته باشه ادب رو رعایت می کنه من در برابر دعوت خدا در هر حالی که باشم باادبم

بقیه ی اتفاقات هم همین طور یکی تلفن می کنه، اس ام اس می رسه، بوی غذا می یاد، گرم فوتبالید، دارید استراحت میکنی،د وسط یک سریاله یا هرچی هرچی صدای اذان که آمد حال شیطان رو بگیرید

وسوسه ی دوم


یک وسوسه ی دیگر شیطان برای منصرف کردن شما اینه که تا الان کلی نماز قضا دارید اگر بخوای نماز بخونی چطور جبران می کنی؟ با همین حربه نمی زاره شما الان و آینده هم نماز بخونید تسلیمش نشید بگید من ااز الان می خونم نمازهای قبلی رو هم به خاطرش توبه می کنم و تا جاییکه بتونم جبران میکنم و قضاهاشو می خونم

ما یک روش خیلی آسون برای این کار معرفی کردیم که احتمالا دیدید: یک طرح کاربردی: برنامه ریزی برای خواندن نماز قضا با طرح تقویم

وسوسه ی سوم: حرف مردم

یک وسوسه ی دیگر شیطان در مورد نماز و در مورد همه ی کارهای خوب دیگه اینه که می گه تو تا الان نماز نمی خوندی حالا اگر نماز بخونی مردم چی می گن؟ شما محکم بگو مردم هرچی بگن من ادب در برابر معبودم رو ترک کنم که مردم چی میگن!؟ اصلا من دوست دارم به خاطر خدا یه کاری بکنم که مردم حرف بزنند چه تحسین کنند چه تیکه بپرونند چون برای خداست برای من آسونه( این کلام امام حسینه وقتی خون گلوی حضرت علی اصغر رو به اسمان پاشید چون تو می بینی من تحمل می کنم)

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 09:19:00 ق.ظ ]  



  شعر کامل باز باران دوران دبستان ...

شعر کامل باز بارانِ دوران دبستان?

باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.
بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.
برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.
سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.
می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.
می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.
این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”
اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [گرد] باران
پهن میگشتند هر جا.
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابر ها را.
روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.
گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.
بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛
“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”

این شعر از یادگارهای زیبای دکتر مجدالدین میر فخرایی (گلچین گیلانی) میباشد. روحش شاد?

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 08:48:00 ق.ظ ]  



  خدمت به انسان... ...

بعضى‏ها مى‏گویند: عبادت به جز خدمت خلق نیست، پس ادیسون هم خدمت کرده است. خدمت یعنى چه؟ وقتى آدمیت آدمى را مسدود کردند، وقتى چشم او را کور کردند، اگر نور افکن هم برایش درست کرده باشند، آیا به او خدمت کرده‏اند؟! وقتى دلش را کور کردند، اگر برایش چراغ آماده کنند، خدمت است؟!

دنیایى که چشم آدم‏ها را از کاسه در آورده، دل آنها را وارونه کرده، ذهنیت آنها را بسته و کور کرده، حال اگر به آنها نان بدهد، آب بدهد، زندگى کامپیوترى بدهد و همه چیز را براى آنها همان طور که مى‏خواهند فراهم کند، آیا به آنها خدمت کرده است؟! چه کسى را فریب مى‏دهید؟ در چه فضایى حرف مى‏زنید؟

خدمت به آدم این نیست که به او رفاه، امن و رهایى را بدهند، اگر این سه آرمانِ انسانِ معاصرِ امروز را هم به او بدهند و براى او محقق سازند، تازه این سه گام از اسلام پایین‏تر است.

همه این گام‏ها و همه کارهایى که ادیسون‏ها و دانشمندان کرده‏اند، در حوزه رفاه است. همه کارهایى که همه روانشناسان کرده‏اند، در حوزه امن است و همه کارهایى که هنوز هیچ کس راجع به رهایى و آزادگى انسان نکرده است تا چیزى گریبان‏گیر او نباشد، در حوزه رهایى است.

#استاد_علی_صفایی_حائری_ره

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 08:43:00 ق.ظ ]  



  ای کاش خودت میدیدی که چقدر زیبایی..... ...

ای کاش خودت میدیدی که چقدر زیبایی….

ای فرزند آدم هر روز که می گذرد از ایام عمرت کم می گردد و تو خبر نداری و هر روز، روزی من به تو می رسد ولی تو شکر آن را به جای نمی آوری، نه به کم قانع می شوی و نه به زیاد سیر می گردی.
ای فرزند آدم هیچ روز جدیدی نیست مگر اینکه از ناحیه من روزی جدیدی به تو می رسد و هیچ شبی نیست مگر اینکه ملائکه من عمل قبیحی از ناحیه تو به من گزارش می کنند، رزق مرا می خوری و نافرمانی مرا می کنی و هر وقت مرا بخوانی درخواست تو را اجابت می کنم.
خیر من به سوی تو سرازیر است و حال آنکه شر تو به سوی من بالا می آید. چه خوب مولائی هستم، من و چه بد بنده ای هستی، تو. (هرگاه) از من خواسته ای داشتی به تو عطا کردم و بدی های تو را یکی پس از دیگری می پوشانم، من از تو خجالت می کشم ولی تو از من حیا نمی کنی.
.
حدیث قدسی ، جواهر السنیه
.
#مسلمانم_آرزوست
#یا_اله_العاصین

موضوعات: خدا شهیدم کن  لینک ثابت

 [ 08:43:00 ق.ظ ]